حماسه
در چارراه ها خبري نيست
يك عده مي روند
يك عده خسته باز مي آيند
و انسان-كه كهنه رند خدائي ستبي گمان-
بي شوق و بي اميد
براي دو قرص نان
كاپوت مي فروشند
در معبر زمان
در كچه
پشت قوطي سيگار
شاعري
استاده بالبداهه نوشت اين حماسه را
"انسان خداست
حرف من اين است
گر كفر يا حقيقت محض است اين سخن
انسان خداست"
از بوغ يك دوچرخه سوار الاغ پست
شاعر زجاي جست و ...
... مدادش نوكش شكست
احمد شاملو